النا و رفتن به عروسی سلام النا جان امروز به همراه مامان جونش میره فردوس واسه عروسی دختر خالش و بابای عزیزشو تنها میزاره ... نویسنده : بابای النا 12:59 یادداشت ها 16 مهر 1393 467 1 2 ادامه مطلب
دندون سلام امروز بالاخره دندون النا جون نیش زد تبریک میگم به خودم و همسرم و ... ... نویسنده : بابای النا 21:33 یادداشت ها 6 مهر 1393 364 0 1 ادامه مطلب
برگشت النا به بیرجند بعد یه هفته سلام بالاخره بعد یه هفته النا سادات جونمو دیدم النا تو هفته پیش، رفته بود فردوس پیش مامان بزرگاش ... نویسنده : بابای النا 18:56 یادداشت ها 22 شهريور 1393 275 1 0 ادامه مطلب
سرآغاز سخن سلام از دیروز تصمیم گرفتم یه وبلاگ واسه دختر عزیزم ایجاد کنم و خاطرات و عکساشو اینجا بزارم، امیدوارم اول اینکه تنبلی واسه گذاشتن مطلب نکنم و اینکه وقتی دختر بزرگ و شد و این وبلاگ رو دید خوشحال بشه. دوستدار همیشگی تو بابا ابوالفضل ... نویسنده : بابای النا 11:02 یادداشت ها 16 شهريور 1393 338 0 2 ادامه مطلب